سفارش تبلیغ
صبا ویژن


عشقولانه ها

مامانی تا حالا به من دروغ نگفته بود، اما پریروز که اون آقا تو تلویزیون می گفت «خرمشهر را خدا آزاد کرد»، هوری دلم ریخت پایین. راستش اصلاً خوشم نیومد. چون یه هویی فکر کردم نکنه مامانی همیشه به من دروغ می گفته. آخه اون همیشه می گفت «بابا توی جنگ بود. اون خونه ی بچه های خرمشهر رو از دشمن پس گرفت. به خاطر همین وقتی که خیلی سرفه می کرد، فرشته ها بردنش پیش خدا که حالشو خوب کنن» شایدم مامانی راستشو می گه و این خداست که همه ی کارای خوبو به نام خودش می زنه؛ مثل هانیه که هر وقت من تخته رو پاک می کنم، به خانم می گه خودش پاک کرده تا خانم دوستش داشته باشه. من هیچ وقت هیچی به هانیه نگفتم، به خانم معلممون هم همین طور. شاید بابایی هم نخواد به خدا چیزی بگه. شاید خدا بخواد که بچه های خرمشهر دوستش داشته باشن.ذتاو

 


نوشته شده در شنبه 90/6/5ساعت 1:50 صبح توسط نازنین نظرات ( ) | |


قالب رایگان وبلاگ پیجک دات نت